نامه ای به شاگردانم
ای گلهای همیشه بهارِ سرزمینم!
ظهرِ جمعهتان را آفتابِ صبر، روشن باد!
امروز نیز، بامدادِ جمعۀ ما،
بادِ پاییزیِ خبر، شکوفههای دلمان را به زمین نشاند.
دلها شکسته، چشمان تر، جانها اندوهگین…
اما پیکرِ ایمانمان،
همچون کوههایِ زاگرس،
در تندبادِ مصیبتها میلرزد ولی هرگز خم نمیشود!
به یاد داریم آن روز را؛
روزی که حاج قاسم، آذرخشوار فریاد زد:
«ما ملتِ شهادتیم!
ما فرزندانِ دشتِ کربلا و آیینۀ دارِ حسینیم!»
>آری…
شهادت، آیینِ مردانگی است؛
راهی که پایانش، سرفرازیِ جاودان است.
ای گلهای پسرِ من!
شما چشمهسارانِ فردای ایرانید…
شما را امیدِ امید نامیدهاند!
به خاطر دارم فرمودۀ امام را، آن اسطورۀ زمان:
«امیدِ من، به شما نونهالانِ دبستانهاست!»*
و امروز، آمریکا و اسرائیلِ پلید،
با این جنایت، دشمنیِ زهرآگینِ خویش را
بر فرازِ منارههایِ شرافتِ ما فریاد زدند!
پس ای تیغهایِ برّانِ عدالت!
برشمرید روزهایِ ننگینِ دشمن را؛
شیرانِ خفته در کمین باشید،
تا نابودیِ صهیون، از نفس افتد!
و بدانید ــ همیشه بدانید ــ
آمریکا و اسرائیل،
هرگز ــ تا ابدِ تاریخ ــ
دوستدارِ این ملتِ آزاده نخواهند بود!
ک
ه دوستیِ شیطان، جز فریب چه بود؟!
ظریفه مرادی