شب قدر
يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ أغِثنِي بِعَلِيِّ…
خدایا!
بسیار تلاش کردم که با مراسم و
مناسک تو را دریابم! بخوانمت و
تـو را مجیب ِ دعواتم کنم!
که بودی!
که هستی!
همه الغوثالغوثهایم را میشنوی!
همه ضجه و لابه ام را میبینی!
همه خواهش هایم را میدانی.
دغدغه هايم چون ديوار بلندي
بر من محاط است و برايم سلول
انفرادی ِ «ظلمت نفسي» ساخته
و منِ جا مانده از «تجرأت ُبجهلي»
هر آن معجون تلخ تنهايي هايم را
سرمیكشم و در سكوت پر از هياهوی
روز مرگیها دست و پا میزنم.
اما حالا چشم هایم را شستهام.
موسایی خواندن را واگذاشتهام
و به وادی شبانی خوانی پا نهادهام.
مرا باکی از عتاب موسایان نیست.
آماده ام لحظه ای آغوشت کشم.
امشب اسماءوصفاتت را مرور میکنم.
ازلابلایجوشنومجیربدنبالتمیگردم
تو را میخوانم! تو را می جویم!
تو را میبینم. تو را از میان واژهها
میبینم. میخواهم تو را آنگونه که
خودت دوست داری صدا کنم…
.
میخواهم پرده همه تشریفات و
مراسم را کنار بزنم.حجاب از چهره
قلبم بردارم و آنطور که خودت به
من آموختی صدایت کنم.
اذا سائلك عبادي عني فاني قريب
خدای من !
من همان بندهام
همان بنده غريبِ قریبم.
#لیلةالقدر