خوزستان
💢روزمرگی یه خوزستانی
ساعت ۱۱ صبحِ روزِ نهم جنگ
۵۰درجه؛
کمکم دارم به دیر بیدار شدن عادت میکنم
بعدش از اوایل مهر به زود بیدار شدن عادت کنم
از دیروز صبح در خانه نان نداریم
و چون تصمیم گرفتم کاری را پشت گوش نیندازم.
سوئیچ را برنمیدارم شاید هوا امروز گرم نباشد…جلوی در به دماسنج گوشی نگاه میکنم؛
۵۰ درجه…
تازه حتما بالاتر از ۵۰ است اما به ما نمیگویند…
تقریبا تمام جنوبیها معتقدند واقعیت دما را به آنها را نمیگویند…
دیشب یادم رفته به همسرم یادآوری کنم ماشین را در پارکینگ رو به جلو برگرداند…
همسایه ها هم که طبق معمول ماشینشان را وسط پارکینگ میگذارند…
من هم که بهترین رانندهی دنیا هستم
نشان به آن نشان که خارج کردن ماشین با دنده عقب برایم سخت است…
یا اینکه قبل از جنگ یک تصادف ریزی با یک خانم داشتم که مقصر من بودم
آنها نمیدانستند…اما من بهترین رانندهی دنیا هستم:))
نانوایی؛
نانوایی بیشتر از ۲۰ تا نان نمیدهد.
یکی از خانم ها اعتراض داشت
میگفت چون دوتا کارت دارم باید ۴۰تا نان به من بدهی..
نانوایی که عرق پیشانیش را با پیش بند سفیدرنگش پاک میکرد گفت: نمیشود دستور اتحادیه است…
۲۰ تا نانم را برداشتم کارت را دادم نمیدانم چقدر کشید چون اصلا قیمت نان را نمیدانم…
نان ها را توی کهنه روی صندلی جلوی ماشین گذاشتم…
پیش خودم فکر کردم حالا که زحمت بیرون آمدن را کشیده ام چه خوب میشود اگر امروز یک خورشت فسنجان خوشمزه بپزم…
کمی گردو دارم…رب انار هم که قبل از جنگ خریده بودم…
سوپر گوشت رحیمی؛
ادعا میکند بهترین سوپر گوشت دنیاست
چون مشتری از تهران دارد:)!!!
ماشالله همیشه پر رفت و آمد است…
صف بلندی جلوی صندوق؛
صف بلندی هم آنطرف که اسمش را نمیدانم…
میگفت: ۲تا مرغ بیشتر نمیفروشد
گوشت قرمز هم بیشتر از ۲کیلو نمیشود
امروز خُرد هم نمیکند
هیچ مرغی را هم مزه دار نمیکند
میگفت دامپزشکی اینطور دستور داده.
اصلا از صف خوشم نمی آید
تصمیم میگیرم ماهی بخرم… چون صفی نیست..
یک ماهی قزلآلای شهرکرد انتخاب میکنم و میگویم آماده اش کند…چون قیمتش از ماهی های جنوب مناسب تر بود.
از وسط صفشان یکی گفت: گوشت دارد کم میشود…. بیانصاف ها قیمت ها را هم دارند بالا میبرند…
شاید نمیداند چون تقاضا بیشتر…
عَرضه کم شده و طبیعتا قیمت ها هم بیشتر میشود.
شاید هم میداند اما نمیخواهد قبول کند….
صدای پدافند به گوش میرسد…تپش قلبم بیشتر میشود…اما بر خودم مسلطم
همه مسلط بودند…
خدایا ممنونم که ما ایرانیها زود بر خود مسلط میشویم.
بعد از همان صف خودش ادامه داد:
اخبار گفته: عَرضه کالاهای اساسی کم شده و مشکل داریم و…
خواستم بپرسم کدام اخبار؟
یادم آمد شاید دوست ندارد یا محترمانه نباشد که بپرسم کدام اخبار؟!
اخبار؛
کلا آدمها دوست ندارند ما بفهمیم کدام اخبار را میگویند یا منظورشان کدام خبرگزاری است!!
چون ممکن است در انتخابشان دخالت کنیم یا چیزی بشنوند که به معلوماتشان اضافه شود و آنوقت مجبورند با وجدان خودشان کلنجار بروند یا خودشان را محدودتر کنند…
اخبار خارجی فارسی زبان؛
تا کنون هیچ سرزمینی این حجم دشمن هم زبان خودش نداشته.
تا کنون هیچ مادری این قدر فرزند قدرنشناس در دامان خود پرورش نداده است…
آدم ها همه چیز را راحت و آماده از مغازه ها میخرند؛
اما چون مغازه ای نیست که سواد اجتماعی و سواد رسانه را معامله کند بعضی مانده اند…
سواد رسانه یعنی اینکه ببینی چه کسی با بودجهی کدام دشمنت چه چیزی را به تو القا میکند…
یعنی اینکه بدانی این جنگ سالهاست شروع شده و سربازان آن هموطنان فارسی زبانی هستند که پاسپورت خارجی گرفته اند و روی خودشان قیمت گذاشته اند و مقدمات این جنگ نظامی را با کلامشان، اخبارشان، کارشناسهایشان و فیلم هایشان چیده اند….
از خودم میپرسم : راهش چیست؟
بعد به خودم میگویم: باید صبور باشی…خیلی صبور
✍ساره دغاغله…..۱۴۰۴/۳/۳۱
#رژیم_صهیونیستی
#ایران