خاطره
12 فروردین 1401 توسط ظريفه مرادي
دو تن از دوستان عکس هایی از درختانی پر از شکوفه برایم فرستادند با این پیام که :
دعا کنید دل من هم به مانند این گلها بشکفد و خدا را نشان دهد !
اشک هایم اندک زمانی مرا شبیه ابرهای بهاری کرد…نوشتم :
سلام و درود حق…
بسیار بسیار شادمان شدم….خیلی ممنونم
هم از شما
و هم از خداوند…
امروز صبح زود از مسیری روستایی به ناچار عبور می کردم…
چشمم به درختان افتاد که برگهایی سبز و کوچک داشتند….و شکوفه هایشان «تمام شده بود» بی آنکه امسال توانسته باشم ببینمشان…و ببویمشان…
و امشب به واسطه شما فرشتگان خداوند ،تماشایشان کردم…و بوییدمشان!
آری….
خداوند صدای آرام و آه کوتاه دل مرا شنیده بود…
جاودانه باد نام مقدسش…
جاری باد بهار مهربانی بی پایانش !
بهار شدم !
دوباره روییدم!
سپاس…
یاهو
?سایه
بهار 99